آيه قرآن است: «فليضحكوا قليلا و ليبكو اكثيراً»; كم بخندند و زياد بگريند.
در آن موقع كه ايشان(هم مباحثه ای استاد بهشتی در حوزه که سن ایشان ان موقع از سن استاد بیشتر بوده و بازار را رها کرده و سراغ تحصیل علم رفته و ایشان در ابتدای راه تحصیل علوم دینی بودند؛استاد همراه دوستانشان می گفتند و می خندیدند و دوست ایشان-همین شخص-به دکتر برمی گردد می گوید از ابتدا سعی کنید کمتر بخندید و دکتر که جویای امر می شود این آیه را می خواند) اين آيه و يكي دو حديث به اين مناسبت ميخواند، من فكر نكردم كه بروم مطالعه كنم.
آغاز دوران تحصيل بود و آن موقع اصولا آدم به اين فكر نميافتد كه هنوز مطالعات و معلوماتش خيلي محدود است. فكر نكردم كه بروم مطالعه كنم، ريشه كار را در بياورم تا ببينم اين آقا چه منظوري دارد. البته عين اين جمله در قرآن هست. به او گفتم، بالاخره به من بگو ببينم، آيا خنديدن كار حرامي است يا نه؟ گفت نه، حرام نيست; ولي خوب، بهتر است يك مسلمان زبده ورزيده نخندد. گفتم حالا كه حرام نيست، من ميخندم!
براي اينكه فطرت من نميتواند اين تعليم را فعلا بپذيرد و چون تعليم مربوط به واجب و حرام نيست، باشد تا بعد ببينم چه ميشود. چند سالي گذشت. مطلب از خاطر من رفته بود. اين مسأله اولين مطلبي بود كه من به صورت مستقل براساس قرآن و كتاب و سنت مطالعهاي تحقيقي را دربارهاش شروع كرده بودم. به مناسبت آن مطلب بنا گذاشتم يك بار قرآن را از اول تا آخر با دقت و به صورت كتابي كه ميخواهم براي من كتابي علمي باشد، بررسي كنم.
تا آن موقع قرآن و نيز اين آيه را مكرر خوانده بودم، اما مثل اين خواندنهاي معمولي، بيتوجه از آن گذشته بودم. اين بار كه بنا داشتم به خاطر بررسي يك مسأله اسلامي قرآن را از اول تا آخر با دقت مطالعه كنم، به اين آيه رسيدم. ديدم عجب! اين آيه در قرآن هست، صحيح است، اما مطلب درست در نقطه مقابل آن مطلبي است كه آن آقا از آن فهميده بود. مطلب اين است كه پيغمبر دستور صادر كرده بود كه تمام نيروهاي قابل، براي شركت در مبارزه عليه كفار و مشركيني كه به سرزمين اسلامي هجوم آورده بودند بسيج شوند.
براي يك بسيج عمومي فرمان صادر كرده بودند. عدهاي با بهانههاي مختلف از شركت در اين لشكركشي خودداري و از فرمان بسيج خدا و پيغمبر تخلف كرده بودند.
حالا اين آيات قرآن ميگويد، لعنت خدا باد بر اين كساني كه ديدند پيغمبر با انبوه مسلمانها به ميدان نبرد ميرود، اما باز هم زندگي دوستي، آنها را وادار كرد از فرمان خدا و رسول تخلف كنند و بمانند.
لعنت خدا بر آنها باد!
محروم باد اينگروه از رحمت حق!
به دنبال آن و به عنوان يك نفرين ميگويد: از اين پس اين گروه نافرمان كم بخندد و زياد بگريد.
اين را به عنوان "يك كيفر و نفرين بر اين گروه نافرمان ميگويد."
به كيفر اين تخلف از فرمان خدا و رسول از اين پس كم بخندند و زياد بگريند.
خنده در زندگي آنها كم باد و گريه در زندگي آنها فراوان باد! حالا شما از اين آيه چه ميفهميد؟ ميفهميد كه از ديد اسلام زندگي با نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگي توأم با گريه وزاري و ناله، خلاف رحمت و نعمت خداست.
خدا در مقام نفرين يا در مقام نكوهش از اين تخلف ميگويد، به كيفر اين تخلف، از اين پس از نعمت خنده و نشاط فراوان كم بهره باشيد و همواره گريان و مصيبتزده و غمزده زندگي كنيد.
اين نوع استنباطهاي نابجا و تلقين آن به مسلمانان، به اضافه عوامل ديگر، سبب شد كه توجه جامعه ما به مسأله تفريح كم باشد.
****سخنرانی در اردوی تابستانی مدرسه رفاه***
---
آییییییییی گفتی دکتر ! بی زحمت از اون دنیا دلت رحم بیاد و فکری به حال ما کن !
در آن موقع كه ايشان(هم مباحثه ای استاد بهشتی در حوزه که سن ایشان ان موقع از سن استاد بیشتر بوده و بازار را رها کرده و سراغ تحصیل علم رفته و ایشان در ابتدای راه تحصیل علوم دینی بودند؛استاد همراه دوستانشان می گفتند و می خندیدند و دوست ایشان-همین شخص-به دکتر برمی گردد می گوید از ابتدا سعی کنید کمتر بخندید و دکتر که جویای امر می شود این آیه را می خواند) اين آيه و يكي دو حديث به اين مناسبت ميخواند، من فكر نكردم كه بروم مطالعه كنم.
آغاز دوران تحصيل بود و آن موقع اصولا آدم به اين فكر نميافتد كه هنوز مطالعات و معلوماتش خيلي محدود است. فكر نكردم كه بروم مطالعه كنم، ريشه كار را در بياورم تا ببينم اين آقا چه منظوري دارد. البته عين اين جمله در قرآن هست. به او گفتم، بالاخره به من بگو ببينم، آيا خنديدن كار حرامي است يا نه؟ گفت نه، حرام نيست; ولي خوب، بهتر است يك مسلمان زبده ورزيده نخندد. گفتم حالا كه حرام نيست، من ميخندم!
براي اينكه فطرت من نميتواند اين تعليم را فعلا بپذيرد و چون تعليم مربوط به واجب و حرام نيست، باشد تا بعد ببينم چه ميشود. چند سالي گذشت. مطلب از خاطر من رفته بود. اين مسأله اولين مطلبي بود كه من به صورت مستقل براساس قرآن و كتاب و سنت مطالعهاي تحقيقي را دربارهاش شروع كرده بودم. به مناسبت آن مطلب بنا گذاشتم يك بار قرآن را از اول تا آخر با دقت و به صورت كتابي كه ميخواهم براي من كتابي علمي باشد، بررسي كنم.
تا آن موقع قرآن و نيز اين آيه را مكرر خوانده بودم، اما مثل اين خواندنهاي معمولي، بيتوجه از آن گذشته بودم. اين بار كه بنا داشتم به خاطر بررسي يك مسأله اسلامي قرآن را از اول تا آخر با دقت مطالعه كنم، به اين آيه رسيدم. ديدم عجب! اين آيه در قرآن هست، صحيح است، اما مطلب درست در نقطه مقابل آن مطلبي است كه آن آقا از آن فهميده بود. مطلب اين است كه پيغمبر دستور صادر كرده بود كه تمام نيروهاي قابل، براي شركت در مبارزه عليه كفار و مشركيني كه به سرزمين اسلامي هجوم آورده بودند بسيج شوند.
براي يك بسيج عمومي فرمان صادر كرده بودند. عدهاي با بهانههاي مختلف از شركت در اين لشكركشي خودداري و از فرمان بسيج خدا و پيغمبر تخلف كرده بودند.
حالا اين آيات قرآن ميگويد، لعنت خدا باد بر اين كساني كه ديدند پيغمبر با انبوه مسلمانها به ميدان نبرد ميرود، اما باز هم زندگي دوستي، آنها را وادار كرد از فرمان خدا و رسول تخلف كنند و بمانند.
لعنت خدا بر آنها باد!
محروم باد اينگروه از رحمت حق!
به دنبال آن و به عنوان يك نفرين ميگويد: از اين پس اين گروه نافرمان كم بخندد و زياد بگريد.
اين را به عنوان "يك كيفر و نفرين بر اين گروه نافرمان ميگويد."
به كيفر اين تخلف از فرمان خدا و رسول از اين پس كم بخندند و زياد بگريند.
خنده در زندگي آنها كم باد و گريه در زندگي آنها فراوان باد! حالا شما از اين آيه چه ميفهميد؟ ميفهميد كه از ديد اسلام زندگي با نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگي توأم با گريه وزاري و ناله، خلاف رحمت و نعمت خداست.
خدا در مقام نفرين يا در مقام نكوهش از اين تخلف ميگويد، به كيفر اين تخلف، از اين پس از نعمت خنده و نشاط فراوان كم بهره باشيد و همواره گريان و مصيبتزده و غمزده زندگي كنيد.
اين نوع استنباطهاي نابجا و تلقين آن به مسلمانان، به اضافه عوامل ديگر، سبب شد كه توجه جامعه ما به مسأله تفريح كم باشد.
****سخنرانی در اردوی تابستانی مدرسه رفاه***
---
آییییییییی گفتی دکتر ! بی زحمت از اون دنیا دلت رحم بیاد و فکری به حال ما کن !